شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
شبی با وحشی

شبی با وحشی

گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی

سی‌صد و پنج

به دل، دیرین‌بنایی بود کندم
به جای او ز نو طرحی فکندم

خریدارانه چشمی دید سویم
نگفت اما هنوز از چون و چندم

قبولی زان نگه می‌یابم ای بخت
بسوزان بهر چشم بد، سپندم

نگهبانت به سوی فتنه و ناز
فریبم می‌دهند و می‌برندم

ره پر تیغ و تیر غمزه پیش است
خداوندا نگه دار از گزندم

برو «وحشی» تو صید زلف او باش
که من جای دگر سر در کمندم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد