گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
گزیده دیوان اشعار وحشی بافقی
مرا چشم تو افکند از نظر اما نمیپرسی
که جاسوس نگاه او چه میخواهد ز راه من
برای حرمت خاک دَرَت این چشم میدارم
که گردآلوده هر پایی نگردد سجدهگاه من
به کِشت دیگران چون باری ای ابر حیا خواهم
که گاهی قطرهای ضایع شود هم بر گیاه من
رقیبا! پُر دلیری بر سر آن کوی و میترسم
که تیغی در غلافست این طرف یعنی که آه من
کمان شوق، پر زور است و تیرانداز، دیوانه
خدنگی گر نشیند بر کسی نبوَد گناه من
مجتبیٰ فرد
پنجشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1393 ساعت 12:59 ق.ظ